فراموشت نکرده ام
وانمود می کنم که فراموشت کرده ام
رفتی
گذشتی
من نیز گذشتم
اما هر دو از من گذشتیم
کاش من زود تر عاشقی را بیان می کردم
تا فرصتی به دیگران برای با تو بودن نمی شد
کاش بچه بودیم
بدون هیچ مانعی می بوسیدمت
و پا به فرار می گذاشتم
بی بهانه
بی شعر عاشقانه
و وقتی تو را تو صدا می زدم
در جوابم شما نمی گفتی
وقتی ابراز عشق می کردم
و جمله گران " دوستت دارم " را هدیه ات می کردم
در عوض آن گرانی به جای قدر دانی
از من تشکر نمی کردی
دوست داشتن که تشکر نمی خواهد
زمانی برای با تو برای تو می مردم
و حال از بی تو بودن می میرم
من بیشتر ترکت کردم
چون وقتی که رفتی
فقط سکوت کردم
تقصیر از من بود
خیلی وقت است
سوالی ذهنم را مشغول کرده است
وقتی دوستم نداشتی
چرا ادعا می کردی که دوستم داری
گفتنش سبک یک سنگینی را کوله بارم کرد
من که با گفتن عشق را نتوانستم توضیح دهم
کاش عشق را می توانستم نقاشی کنم
آن موقع هم دردم رنگ بود
رنگ های دنیا نیز برای عشق کم بودند
در مرام ما مردان نیست
چشم دوختن به معشوقه های دگر مردان
گرچه آن ها بی مرام اند و از نامردان
من تو را نه به خاطر خودم
نه به خاطر خوش بودنم
بلکه به خاطر خودت می خواستم
تا خوشحالت کنم
هر کجا هستی باش
خوش باش
از دوست خوبم:
سامان اقدمی
نظرات شما عزیزان: