وقت شناس باشید!
آرزوهاي من
چیزایی که خودم دوست دارم
درباره وبلاگ


خودم تنها تنهاتر از خودم دلم.......

پيوندها
http://tehsub.ir/subtitles/searchbytitle?query=love&l=
عاشقان بی دل
سراب محبت
دختر عاشق
منم عاشق بودم
همه جوره
دخترک
یارهمیشگی
mitra jun
وبلاگ باحال
کلبه کوچک
ترنم
دنیای مجازی من
دلنوشته های یک
فارس گرافیک
بدو دانلود
غریبه
آنتی شیطان
تقدیم به بهترینم
الهی یه آب خوش از گلوش.....
پایان نقطه چینها
يادداشت هاي پراكنده
سايت سرسبز
نوشته هاي يك دختر تنها
ایران من
عاشق لیلی تبریزی
خط خطی
دلنوشته های ما با هم
عاشقانه
اینجا همه چی درهمه
شورعشق
بارسلونا
دوستدار زيست شناسي
لوكس بلاگر
دانستنیها
ミღ♥㋡★•ミ♀Dark Angel From Hell♀ミღ♥㋡★•ミ
عاشق
باحال
امیر علی
کلاه خاکی
مسخ
خط مقدم
ساخت لوگو به صورت رایگان
امين
rapsharghmusic
Jast Ladys
آشنای امروز
بهترین موزیک روز
گروه آتش
مریم جون
bia4sms
arezoo
حانيه
شور عشق
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آرزوهای من و آدرس zendegikuchak.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:







چت روم
آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:53 :: نويسنده : آرزو زمانی

در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که 30 سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود.
در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابر این کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند. پشت میکروفون قرار گرفته و گفت: 30 سال قبل وارد این شهر شدم. انگار همین دیروز بود. راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت. به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌ و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد.
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهالی محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمانی نیک دارد.
در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفون قرار گیرد. در ابتدا از این که تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارم زمانی که پدر پابلو وارد شهر شد، من اولین کسی‌ بودم که برای اعتراف مراجعه کردم ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: